روزهای پر از گریه...
 
به تو و عشق تو ایمان دارم
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
 
 
دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:, :: 2:6 قبل از ظهر ::  نويسنده : مبینا

نمیدونم یه روز باهم میایم این دل نوشته هامو میخونیم.یا اینکه از هم جدا میشیم و من محکوم میشم به دوری از تو و یک عمر جدایی از تویی که نفسمی و همه ی وجودم.نمیدونی که وقتی میام پیشت میشینم وقتی دستای مردونت رو میگیرم چه حس آرامشی میگیرم.چه امنیتی رو احساس میکنم.نمیدونی چقد دلم میخاد بهت بگم هادی همه ی دین و دنیای من شدی اگه بری من بدون تو میمیرم اگه بری فقط یه جسم متحرک ازم باقی میمونه که روحش پژمرده میشه اگه بری تا ابد فقط به تو فکر میکنم اگه بری خودمو میکشم.من فقط با تو میتونم زنده باشم اما نمیخوام این حرفام مانع تصمیم درسته تو برا زندگیت بشه نمیخوام جلوی عقلتو بگیرم نمیخوام احساست روی قلبت بیاد.تمام این حرفا رو توی وجودم میکشم تا با اطمینان منو انتخاب کنی.اگه پای قولت باشی که دنیاموبه پات میریزم.تاهر وقت که بخوای پایتم.اگه بری با تمام وجودم واست آرزوی خوشبختی میکنم.شاید ته دل ازت دلگیر بشم مطمئنا ناراحت میشم دلم میشکنه اما تا آخرین نفسم واست آرزوی خوشبختی میکنم.فقط میخوام اگه اومدی با پای خودت بیای نه از روی دلسوزی بخاطر اشکای عاشق من بخاطر دل عاشق من.نمیدونی همین الان چطور اشکام داره میریزه رو کیبورد کامپیوتر نمیدونی که اشکام چطور داره جلوی نوشته هامو میگیره.نمیدونم آخر قصه ما چی میشه...اما هر چی بشه اینو بدون چه بهت برسم چه نرسم تا لحظه مرگم عاشقت میمونم.فقط مرگه که میتونه چراغی که از تو توی دلم روشنه رو خاموش کنه.فکرشم نمیکردم یه روز اینجوری عاشق بشم ایجوری مسیر زندگیم پیش بره.هادی تو دلم ولوله شده واسه خواستنت.از هر چیزو هر کسی بیشتر دوستدارم.پس باش پش تنهام نزار برقرار باش تا بیقرار نباشم.تو نفسمی عمرمی همه ی وجودمی کسوکارمی.از همه بیشتر دوستدارم اما الان زیاد بهت نمیگم چون نمیدونم اخر قصه من وتو به کجا میرسه نمیخام اگه نشد یه روزی یاده این حرفم بیفتی و اشک از چشای قشنگت جاری بشه چون لحظه ای که ناراحتی تو رو ببینم روز مرگمه.غروب قرار بود برام غذا نذری بیاری.منم قرار بود به تو میوه هایی که از هیئت برات گذاشته بودمو بدم بدم.سریع رفتم پلاستیک آوردم.قشنگ ترین خیارا رو جدا کردم نارنگی برات گذاشتم.گردو برات شکوندم گذاشتم وسط خرما آماده کردم گذاشتم بالا که سریع برات بذارم ولی نیومدی.منم گریه کردم با آهنگی که تا حالا صدبار به خاطرتو باهاش گریه کردم و برات میزارمش.هادی تورو خدا بیا این روزا رو تموم کن من دوس دارم شب روی دستای مردونه تو بخوابم.دوس دارم با نوازش تو از خواب بیدار شم.نزار کسی مانع عشق مقدس من وتو باشه.نزار دستای عاشق من وتو رو از هم جدا کنن.خییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم عشقم.مامانم داره قر میزنه.دوباره برات مینویسم

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

فقط مخصوص سلطان قلبم هادی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


مبینا هستم متولد 20بهمن71وسلطان قلبم هادی متولد7فروردین 67.از روزی که دیدیم همو دلامون لرزید.با تمام وجود دوسش دارم چون همه جوره عشقشو بهم ثابت کرده.اونم منو دوس داره و تصمیم دارم روزمرگیهامونو بنویسم اینجا
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان معجزه ی عشق ما و آدرس soltaneghalb67.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 19104
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1